این روزا زندگیم تلفیقیه از خستگی، بی حوصلگی،کم آوردن و ... و البته به مقدار متنابهی امید! اینکه از خستگی هام بنویسم چیز جدیدی نیست و وبلاگ ها و پست ها پر شده از این گلایه ها و شکایت ها اما این که از امید بنویسم!! شاید چیز حدیدی نباشه ولی لااقل کمه تو این دنیای وانفسا!!

تو این چند روز که دوست داشتم اینجا بنویسم فکرایی زیادی به ذهنم هجوم آوردن. از حرف زدن در مورد موسیقی بگیر تا گفتن از رازها..که در مورد این رازها یه روزی می نویسم. رازایی که نمی دونم بخش مثبت زنذگی منه یا منفی..! اما همه ی اینا به کنار، چیزی که باعث روشن شدن نور امید تو دلم شد حمع شدن یه عده ای جوون دقیقا هیچی ندار!! برای یه مجموعه ی پر از امید بود..مجموعه ای که شاید نمونه هاش توی ایران خودمون کم نباشن اما مطمئنا این گروه می خواد رویکرد جدیدتری رو تو آینده در پیش بگیره..رویکردی که با یه خط ضرب المثل «به جای ماهی دادن، ماهی گیری یاد دادن » شاید بشه کامل توصیفش کرد...و توضیحاتش بمونه واسه وقتی که تونستیم به عمل برسیم که « به عمل کار برآید...»

واسه این که با این گروه اشنا بشین سری به وبلاگ بچه های خاکی بزنین تا با همه ی اتفاقات این گروه از همون اول و نقطه ی شروعش آشنا بشین... ایشالله قراره تو آینده نزدیک به سایت تبدیل بشه و کار گسترش پیدا کنه...

www.pedarekhaak.blogfa.com